روایت ناب

#زینبیان_دهدشت
‏‎⭕️ روایت ناب ⭕️

ساعت های آخر مقاومت بچه ها در کانال بود، بی سیم چی گردان، حاج همت را خواست ، حاجی پای بی سیم آمد و گوشی را به دست گرفت، صدای ضعیف و پر از خش را شنید که می گفت:” فلانی رفت، فلانی هم رفت، باطری بی سیم داره تموم می شه، من هم دیگه خدا حافظی می کنم!” حاجی که قادر به شکستن حلقه محاصره نبود، همان طوری که به پهنای صورت اشک می ریخت گفت:” بی سیم را قطع نکن! حرف بزن! هرچه دوست داری بگو، اماتماس خودت رو قطع نکن!” بی سیم چی گفت: “حاج آقا ! سلام ما را به اماممان برسان، از قول ما به امام بگو همان طور که گفته بودید حسین وار، مقاومت کردیم، ماندیم و جنگیدیم

جزیره ی مجنون

#زینبیان_دهدشت
جزیره #مجنون
جایی است که
بچه های #تفحص
زیر لب زمزمه می کنند:

رویِ این دستم #تنش
بر روی آن دستم #سرش

آه !!!
بفرستم کدامش را
برای #مادرش؟!

چگونه ابراهیم مرابه دوستی برگزید

#زینبیان_دهدشت
🌹چگونه ابراهیم مرا به دوستی با خود برگزید 🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین

برای شروع باید عرض کنم که من در اصل از طریق شهید علی خلیلی با شهید هادی آشنا شدم.
قبل از اینکه شهید هادی رو بشناسم خیلی پیگیر این موضوع بودم که از طریق سیره ی زندگی شهدا زندگیم رو تغییر بدم و بارها از شهید خلیلی خواستم که روش موثری رو بهم نشون بدن‌.
یک روز،دم غروب که در گلزار شهدا بودیم،با ماشین از جلوی مزار شهید هادی گذشتیم و من تنها تونستم از دور براشون دست تکون بدم. تا اون روز شناختم از ایشون در حد عکسهایی بود که ازشون دیده بودم.
به خونه برگشتیم و چند دقیقه ای خوابیدم که رویایی دیدم!
شهید هادی روی سکوی مدرسه ای کنار مادرم که معلم هستند ایستاده بودند و از دور نگاهشون میکردم.
با همون لباس خاکستری که در عکس ها بر تن دارن و کلاهی روی سر و ریشی بلند.
از خانمی که کنارم ایستاده بود ولی نمیدیدمشون پرسیدم:ابراهیم هادی که میگن ایشونن؟چقدر جوونه!
اون خانم بهم گفت:جوون کجا بود!شصت سالشه…و من هم با خودم گفتم:بله دیگه ..وقتی دوران جنگ بوده بایدم سنش اینقدر باشه!
آقا ابراهیم از روی سکو نگاهی بهم کردند و رفتند و البته باقی جزییاتی که در این نوشته نمیگنجه‌.
بعد از اون تاریخ تولد شهید هادی رو پیدا کردم و فهمیدم همین چند روز پیش تولد شصت سالگیشون بوده و بعد از طریق کتاب سلام بر ابراهیم متوجه شدم که ایشون معلم هم بودند.
و از اون روز شد که کتابهای سلام بر ابراهیم رو در اولین فرصت خوندم و قسم خوردم که به راه داداش ابراهیم وفادار بمونم.

اخلاقی

✨🌸 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ ، سگ میرود؟!
چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود…
🌸 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان : 

🔴 حب مال

🔴 زَر و زیور

🔴 شهوت

🔴بخل

🔴حسادت و… درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند.
و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد. 
🌸 اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند…
تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم :

نمیشه بشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگیم پناه میبریم بخدا! تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا!, مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!!!
باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم.
˝آیت الله شهید دستغیب (ره)˝

دل شکسته

‍ ….#دلشکسته💔💔
.
. “حق الناس “

همیشه پول نیست!

گاهی “دل” است… دلی که باید به دست می آوردیم و نیاوردیم!

دلی که باید می دادیم و ندادیم!

دلی را که شکستیم و رها کردیم!

دلهای غمگینی که بی تفاوت از کنارشان گذشتیم!

خدا از هرچه بگذرد از حق الناس نمی گذرد یادمان باشد ما در مقابل آدم هایی که به خودمان وابسته اشان میکنیم مسئولیم…. در مقابل اشک هایش ودر مقابل غرورش لحظه های شکستنش در تنهایی ….و اگر روزی یادمان برود …. خدا بیادت خواهد آورد….