مدافعان حرم
مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم)
مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم)
#زینبیان_دهدشت
🌹چگونه ابراهیم مرا به دوستی با خود برگزید 🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین
برای شروع باید عرض کنم که من در اصل از طریق شهید علی خلیلی با شهید هادی آشنا شدم.
قبل از اینکه شهید هادی رو بشناسم خیلی پیگیر این موضوع بودم که از طریق سیره ی زندگی شهدا زندگیم رو تغییر بدم و بارها از شهید خلیلی خواستم که روش موثری رو بهم نشون بدن.
یک روز،دم غروب که در گلزار شهدا بودیم،با ماشین از جلوی مزار شهید هادی گذشتیم و من تنها تونستم از دور براشون دست تکون بدم. تا اون روز شناختم از ایشون در حد عکسهایی بود که ازشون دیده بودم.
به خونه برگشتیم و چند دقیقه ای خوابیدم که رویایی دیدم!
شهید هادی روی سکوی مدرسه ای کنار مادرم که معلم هستند ایستاده بودند و از دور نگاهشون میکردم.
با همون لباس خاکستری که در عکس ها بر تن دارن و کلاهی روی سر و ریشی بلند.
از خانمی که کنارم ایستاده بود ولی نمیدیدمشون پرسیدم:ابراهیم هادی که میگن ایشونن؟چقدر جوونه!
اون خانم بهم گفت:جوون کجا بود!شصت سالشه…و من هم با خودم گفتم:بله دیگه ..وقتی دوران جنگ بوده بایدم سنش اینقدر باشه!
آقا ابراهیم از روی سکو نگاهی بهم کردند و رفتند و البته باقی جزییاتی که در این نوشته نمیگنجه.
بعد از اون تاریخ تولد شهید هادی رو پیدا کردم و فهمیدم همین چند روز پیش تولد شصت سالگیشون بوده و بعد از طریق کتاب سلام بر ابراهیم متوجه شدم که ایشون معلم هم بودند.
و از اون روز شد که کتابهای سلام بر ابراهیم رو در اولین فرصت خوندم و قسم خوردم که به راه داداش ابراهیم وفادار بمونم.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا سادات در 1396/03/27 ساعت 11:46:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |