روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

***

از غم بی کسی ات حوصله سر می آید

دست و پا میزنی و خون به جگر می آید

در قدوم تو سر انداختن و جان دادن

به خدا از من عاشق شده بر می آید

یادگار حسنت بی زره و بی شمشیر

سر یاری تو از خیمه به سر می آید

پاره گشته لب خشکیده ات از تیر بگو

کاری از دست من خسته اگر می آید

کوهی از نیزه و شمشیر به دورت بس نیست

هیزم و سنگ ز هر سو چقدَر می آید

آه از این همه زخمی که به پیکر داری

بیشتر سینه ی زخمت به نظر می آید

هر نفس از دهنت خاک برون میریزد

اشک از دیده نه خونابه جگر می آید

نیزه حالا که تنت را به زمین دوخته است

به هوای سر تو چند نفر می آید

تیر در حال فرود است گلویت ببُرد

عمو از بازوی من کار سپر می آید

دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست

یادم از کوچه و از آتش و در می آید

کاش با چادر خود عمه ببَندد چشم

مادری را که به دیدار پسر می آید

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.