مدافعان حرم
مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم)
مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم)
#باپای_دل_اندر_حکایت_الی_الله
????????اندر حکایت «جاماندگی»????????
این روزها همه چیز دست به دست هم دادهاند، ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست به یکی شدهاند که مبادا لحظهای یادت برود «جا ماندهای»؛ حتی اگر پشت ویترین فروشگاهی چشمت بیاختیار به کولهپشتیهای رنگ و وارنگ بیفتد، یادت میافتد «جا ماندهای»؛ پشت چراغ قرمز که مانده باشی و از مسیری کناریات ماشینها با سرعت رد شوند، یادت میافتد «جا ماندهای»؛ تلفن همراهات، پیامهای دوست و آشنا، حتی تصاویر پروفایلهایشان به یادت میاندازت «جا ماندهای»؛ باران هم که… باشد آسمان تو هم ساز جاماندگی ما را کوک کن.
این روزها «هر کسی از ظنّ خود» حکایت جاماندگی ما را روایت میکند؛ یکی با خداحافظیاش؛ یکی با سلامش. گاهی در بدرقهء دوست و رفیق و فامیل و هممحلهایمان، جاماندگیمان رخ عیان میکند؛ گاهی در پیشواز عزیز از سفربرگشتهمان…
این روزها بعضی عازم سفر عشقاند؛ میروند خودشان را برسانند به کاروران عمهء سادات، میروند همراه پاهای زخمی نازدانهء ارباب ستونها را یکی یکی بشمارند؛ این روزها بعضی مسافر اربعیناند؛ میروند برای طواف کعبهء ششگوشه… و ما جا ماندهایم.
این روزها بعضی از سفر عشق بازگشتهاند؛ آمدهاند درحالی که نشان عباس زینبی دارند؛ شهید مدافع حرماند؛ برگشتهاند معطر به عطر سیب و یاس؛ مُحرِم شدهاند برای طواف روی ارباب، لباس احرامشان نشانهاش: پرچم سه رنگ… و ما جا ماندهایم.
ارباب جان! «بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی» نگاهی، دعایی…
آقا جان! خدا از آقایی کمتان نکند؛ بیا و بین این همه مسافر، این جاماندهء روسیاهِ بیتوفیق را هم جا بده.
آقا جان! «ایها العزیز» ببین پیشانیِ روسیاهی و بیتوفیقی را بر تربت بهشتیات گذاشتیم که «اوف لنا الکیل» براتمان را به امضایی معتبر کن؛ التماس میکنیم که «تَصدَّق علینا» جان ناقابلمان را به نگاهی مهذب کن… شَ ه ی د..
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا سادات در 1395/08/19 ساعت 06:30:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |